فرهنگ معیری متولد اول خرداد ماه 1322 تهران محله شاهپور است که از دوران کودکی مسحور جادوی سینما می شود و شوق و شور خود را با فیلم دیدن بسیار و روایت داستان فیلم ها برای دوستان و همسالان و خانواده و تکرار صحنه های فیلم ها در بازی ها ابراز می نماید در گذر زمان این شور و شوق کودکانه فرو نمی نشیند و این بار تنها فیلم دیدن کافی نیست ، خواندن نقدهای فیلم و علاقه به ادبیات هم به این عشق اضافه میشود ، حالا دیگر تکیف معلوم است فرهنگ می خواهد کارگردان شود و برای نیل به این مقصود راهی دنشکده هنرهای دراماتیک می شود اولین حضورش در سینما در پشت صحنه فیلم خشت و ایینه استاد ابراهیم گلستان باز هم برای اموختن و رسیدن به هدف میسر میشود روابط فرهنگی موثر و استفاده از محضر اساتید این حیطه هر روز وسیع تر میگردد و این روزگار هم زمان با تاسیس رادیو تلویزیون ملی ایران است. مجالی که می تواند او را در تحقق ارزوی دیرینه خود در ارتباط با کارگردانی و ساخت اثر همراهی کند. پس در ازمون استخدامی شرکت نموده و وارد رادیوتلویزیون ملی ایران میشود
از اینجاا به بعد بازی بر اساس تصورپیش نمیرود .
فرهنگ معیری در تقسیمات اداری به واحد گریم سپرده میشود و در کمتر از یک ماه به شهرستان مهاباد فرستاده می شود ، سانتر مهاباد فاقد برنامه تولیدی است و صرفا مسولیت رله و پخش مرکز را داراست و یک رادیو محلی هم دارد . در اندک زمانی با همراهی ریس سانتر مهاباد جناب تحصیلی فرهنگ شروع به نوشتن برای رادیو مینماید در کنار این زمینه شروع به ساختن فیلم های مستندی از فرهنگ عامه و کلتور ان دیار مینماید ،فرهنگ معیری که در فاصله کوتاهی بعد از ورود به تلویزیون به مهاباد فرستاده شده بود بلطبع اموزشی هم در ارتباط با گریم دریافت نکرده بود اما طی مدت حضور ایشان در مهاباد 2 پروژه بین المللی هم برای ساخت از امکانات و عوامل موجود استفاده می نمایند یکی لشکر کشی کوروش با گریموری المانی به نام گریشنر و دیگری پروژه جاده ابریشم(5 قصه کردی) با گریموری فرانسوی به نام ژان دوورو که فرصت بسیار مغتنمی در اختیار ایشان میگذارد تا با گریم هم اشنا شوند . در اخر هم دست به ساخت تله تاتری به نام رمئو و ژولت میزند که مجموعه این اتفاقات در بازدید سرزده اقای رضا قطبی ریس وقت رادیو تلویزیون ملی از مهاباد باعث تشویق و ارتقا و در ضمن بازگرداندن ایشان به تهران میگردد.
حضور در تهران اغاز دعوت اقای همایون شهنواز برای گریم سریال دلیران تنگستان اولین فیلم سریال سیاه و سفید تلویزیون ملی ایران است و فرهنگ هنوز در رویای کارگردانی است.
فرهنگ معیری هرگز مجال اموزش رسمی گریم را نیافت و تنها بر اساس دید شخصی خود به درام و اموزه های تجربیو بهره مندی از اموخته های اکادمیک خود در زمینه سینما، نسبت به رفع نیاز خود اقدام مینمود و این دیدگاه متمایز و عدم برخورداری از اموزه های متداول و تاریخ گذشته آن زمان. باعث تفاوت ، تمایز و برتری اثار فرهنگ معیری گشت. به زودی این نگرش جدید که در زمان فیلم برداری دلیران تنگستان توسط استاد بزرگ، مهرداد فخیمی فیلمبردار صاحب سبک و پیشرو سینما تایید و تشویق شده بود ،مورد توجه فیلم سازان موج نوی سینمای ایران قرار گرفت ، سینما صاحب ابزار قدرتمندی شده بود که در جهت پیشبرد درام و ساخت فضای بصری میتوانست به دیدگاه فرهنگ معیری تکیه کند. هم او که تصاویر را از زاویه دید تالیفی خود عبور میداد اینبار تصاویر مزه خاصی داشتند ، قطعا فرهنگ معیری اولین گریمور مولف تاریخ سینمای ایران است . حرکت انقلابی جدیدی اتفاق افتاده بود ، یک سِمت جدید با روشهای اختصاصی. از این تاریخ به بعد است که گریم در سینمای ایران هویت مستقلی پیدا می کند! وبسیاری از اموری که امروزه جزء بدیهی ترین اتفاقات گریم در سینمای ایران محسوب می شود با تکیه بر دانش ونگاه فرهنگ معیری شکل گرفته است، حالا سینمای موج نو که دغدغه ارتباط و انتقال اندیشه دارد ابزار قدرتمندی در اختیار دارد ،فرهنگ دانسته های خود را بی دریغ در اختیار دوستان و همکاران میگذارد و در زمان کوتاهی جایگاه ویژه ای در سینما برای گریم باز می شود فرهنگ معیری حاوی اولین های بسیاری است گریمور اولین فیلم سریال سیاه و سفید تلویزیون ملی (دلیران تنگستان )اولین فیلم سریال رنگی تلویزیون (سمک عیار) اولین و متاسفانه اخرین حضورهای بین المللی گریم سینمای ایران جهت فیلم های چریکه ی تارا اثر بهرام بیضایی و فیلم طلسم اثر داریوش فرهنگ در جشنواره فیلم لندن ، اولین مدیر واحد گریم صداوسیما بعد از انقلاب و تنها گریمور ارشد سازمان صداوسیما . و براساس ارزشیابی هنری وزارت فرهنگ دارای مدرک درجه یک هنری معادل دکترا می باشند.
در ادامه اتوبیوگرافی ایشان نیز امده است.
تولد، یك خرداد 1322؛ خواسته؟ و یا ناخواسته؟ و چرا؟ گفتند خیر است و خیر بشود و خیر بماند، عدد هفت پسر خواست پدر بود. كودكیم در پس بازی با كتابهای خانواده به همراهی برادران و قصههای مادر بزرگ و پری كه كتابهای كرایهای شبی دهشاهی را در نظر بازی برادران برایم میخواند. و در ترنم شعرهای پدر در روشنی روز ، شبها ی جمعه همراه مادر در پی یافتن گوشه چادر بیبیشهربانو با ماشین دودی، و زیارت سیدنصرالدین و گاهگاهی بههمراه خانواده سر پل تجریش در شمیران آن زمان و امامزاده صالح جائیكه مادر و مادربزرگ هر یك به گوشهای از ضریع میآویختند و بوسهها و بوسهها و چشمهایشان را از نور آقا منور میكردند و در گورستان باوقار آرمیده در بلندی دربند «ظهیر الدوله» شانههای مردانه پدر به لرزه بود و تفو بر زمانه با چشمانی سرخ فام میگذشت ، كه به عكس رسیدم عكسهای سیاه و سپید آخپر و در نهایت سینما از تراس سینما «دیانا» و این آغاز آشنایی بود كه در سینماهای «كشور»، «جهان مهین»، و روزهای عید به همراه خانواده در سینماهای «پارك» و «متروپل» و «ركس» و باقیمانده «گراندسینما» ادامه مییافت. بسیار كوچك بودم كه در فیلم «سیاوش در تخت جمشید» در نقش كودكی سیاوش حضور یافتم در رویش سبیل تنكم در «شب قوزی» به بازی نشستم در پس خواندن و دیدن و دیدن و خواندن تا رسیدم به پشت صحنه «خشت و آئینه»(ابراهیم گلستان) و دیدار بزرگان حرفها و حدیثهایشان از نو بودن، ناب شدن و نگاهی دیگر به ماهیت آنچه كه هست . پس با این دستاوردها كه آویزه گوشم بود بارور میشدم و تلویزیون كه نفر سیزدهم شدم، در واقع نفر اول؛ چرا؟ چون از هیچ كس و هیچ جا توصیه و یا سفارش نشده بودم. پس به گناه دیگر نگاهم به گریم به مهاباد فرستاده شدم؛ طاس خوش نشست.
ساختم سه فیلم كوتاه از فرهنگ پر بار عامیانه آنجا و حضور در فیلم نیمه كاره «5 قصه كردی» «فلیپ لوروا» در جوار استاد «ژان دورو» كه به باورم نشاند كه نگاه و اندیشهام اشتباه نبوده و نیست. با ترفیع به تهران بازگشتم در پس گریم «رمئو و ژانت» آقای «همایون شهنواز» خواهانم شد.
در «دلیران تنگستان» حضور یافتم و مهارت و تمایز كاریم و كیفیت آن بخوبی با گریمور قبلی نمایان است در نیمههای كار موج جدیدی بوجود آورده بودم و راهگشایی شد برای حضور گریمورهای تلویزیون در سینما پیامهایی از تهران میرسید؛ در یك فرصت كوتاه كه به تهران آمده بودم دعوتهایی انجام شد در آن فرصت توانستم در فیلم «لشكركشی كوروش» با آلمانیها(گریشنر) همكاری نمایم بایستی باز میگشتم و بازگشم. «سمعك عیار» آقای «اصلانی» و بعدها آقای «واروژ كریم مسیحی» ادامه این دعوتها حضور در فیلم «كلاغ» آقای «بهرام بیضایی» و ... و آقای «مسعود كیمیایی»، «تست زخمیها»، «سفر سنگ» و «خط قرمز» بود؛ آقای «عبداله غیابی» «تست معراج»؛ آقای «بهروز وثوقی» «نفس بریده» «سیروس الوند» و «موضوع جدی نیست» و تست «معصوم اول» «گلشیری» و «انگشتی متحرك» كه قصهاش بماند برای زمانی دیگر.
كمتر به بازیهای غلط تن در داده بودم و میدهم پس در اول انقلاب با آرای كامل مسئول واحد گریم شدم مسئولیتی نفسگیر در هنگامه هنگام. در گریم به یك معماری دراماتیكی و اجرای با مهارت و لحظهای آن اعتقاد دارم و اینكه هر سینمای پرداخت شدهای از ارزش نمایشی معین و ویژهای بایستی برخوردار بوده باشد چرا كه اندیشههای راستین واكنش معینی نمیطلبد.
آنچه كه در آئینه زمان برجای مانده اولین فیلم سریال سیاه و سفید ایران و اولین فیلم سریال رنگی ایران و فیلمهایی ماندگار و شناسنامهدار هستند؛ و اولین و آخرین تائیده جشنواره معتبر جهانی( جشنواده فيلم لندن) برای گريم ایران؛
در نمودار جمع بندی صاحب نظران سینمائی چه به لحاظ هنری و چه به لحاظ گیشه در هر دو فهرست 5 الی 6 فیلم در ردههای اول بهترین فیلم برای هر دهه؛ دهه اول مسافران و و دهه دوم سگ كشی. این را گفته بوده باشم همیشه كیفیت و گزیده كاری برایم دلپذیرتر بوده و هست. برای تامین موقعیت ظاهری نمیتوانم عطفههایم را نادیده بینگارم، آنچه كه دربارهام میگویند: «استعداد و توانائیها و شناسنامه كارش بعضی ها را آزار میدهد و اینكه شاگردانش در هر گوشه جهان كه باشند موفق عمل میكنند».
آخرین پیامم اینست: «زندگیم صرف عشق و آموختن و آموزاندن و گسترش دادن عرضههای دانش گریم شد.»